یک تحویلدار بانک میگفت:
ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﯾﻪ ﻗﺒﺾ ﺍﻭرد تا ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ کنه .
ﮔﻔﺘﻢ: ﻭقت ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎﺭﻭ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺎﺭ!
ﮔﻔﺖ: حالا چون من بچه ام اینو میگی، ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭمم ﻫﻤﯿﻨﻮ ﻣﯿﮕﯽ؟ !
ﮔﻔﺘﻢ:فرقی نمیکنه ! ﺳﺎﯾﺘﻮ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ !
رفت، ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﻭﻣﺪ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ کهنه ﻭ ﭼﻬﺮﻩ ﺭﻧج دیدﻩ ای داشت،
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﺎﺑﺎﺷﻪ ...
ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺗﺤﻮیلش ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻗﺒﺾ ﻭ ﭘﻮﻟﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ :
ﭼﺸﻢ ﺗﻪ ﻗﺒﻀﻮ ﻣﻬﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺶ ..
ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﺸﻮ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻨﻢ ...
ﭘﺴﺮﻩ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﺪﯼ ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﻧﻪ ﺑﮕﯽ ﺑﻬﺶ !
ﺑﻌﺪﺵ ﺧﻨﺪﯾﺪ ...
ﺑﺎﺑﺎﺵ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﯿﺎﻡ...
ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﮔﻔﺖ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ ﺍﺯﺕ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﭽﻢ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﮐﺮﺩﯼ !
.
.
.
ﺍﺯ ﺩﯾﺪﮔﺎﻩ ﺑﭽﻪ ﭘﺪﺭ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺮﯾﻦ ﻓﺮﺩﯾﻪ ﮐﻪ ﺣﻼﻝ ﻣﺸﮑﻼﺗﻪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺮﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﻮ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ!
ﭘــﺪﺭ است که ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺟﺎﻳﻲ ﻧﺪﺍﺭد ﻭ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺯﻳﺮ ﭘﺎﻳش ﻧﻴﺴﺖ ....
ﺑﻲ ﻣِﻨَﺖ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻏﺮﻳﺒﮕﻲ ﻫﺎﻳش ﻣﻲ ﮔﺬﺭد ﺗﺎ ﭘﺪﺭ ﺑﺎﺷد ...
ﻭ ﭘﺸﺖ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﻳش ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﻲ ﮐﻨد...
خدایا بالاتر از بهشتت چه داری برای زیر پای پدرم میخواهم....♥️
سلامتی همه پدرهای درقیدحیات و شادی روح پدرهای سفر کرده صلوات...
اُمُّل بودن جسارت میخواهد ...
اینکه وسط یک عده بی نماز، نماز بخوانی!
اینکه وسط یک عده بی حجاب تو گرمای تابستون، حجاب داشته باشی!!
اینکه حد و حدود محرم و نامحرم و رعایت کنی و اردوی مختلط دانشگاه رو نری ...
ناراحت نباش بانو، دوره آخر الزمان است،
به خودت افتخار کن،
تو خاصی..
نه متحجر و عقب افتاده ...
اگر برهنگی نشانه پیشرفت و پوشش نشانه عقب افتادگی بود، انسانهای نخستین از همه پیشرفته تر بودن!

آي انهايي که بعد از نماز صبح دعاي عهد مي خوانید چه ميکشيد از اين فراق...!
آي عهد خوان ها که با آقایتان هميشه عهد مي بنديد و آقا هم با شما عهد مي بندد
اگر شما يک بار فقط يک بار آن هم در جمکران یک صبح جمعه دعاي عهد بخوانيد آقا مي آید
و دست شما را ميگيرد.... خوش به حالتان اي عهد خوان هاي با معرفت آقا...
من بيچاره من گنه کار که نمي دانم چقدر عهد خواندم و عهد شکستم .........
ببخش آقاجان.........
آي ندبه خوان ها خوش به حالتان که جمعه ها دل به آقایتان مي دهيد
چه کنم که ندبه خوان قابلي نبودم ...آقا ببخش مرا ...
اين سخت است که اسم خود را گذاشته ام منتظر ولي... چه انتظاريي!!!
چه انتظاريست که انتظارش جز عهد شکني چيز ديگری نيست.......
درک معناي انتظار سخت است ...چه کنم که اين انتظار نيز سخت است
تو باشي ولي چشمانم بيناي ديدن تو نباشد ...
اي عزيزم جانم به فدايت مولاي من ... نظري کن آقا!
از دوری تو پاره گریبان شدن بس است
کنعان دل، بدون تو شادی پذیر نیست
یوسف! ظهور کن که پریشان شدن بس است
یعقوب دیده ام چه قَدَر منتظر شود؟
یعنی مقیم کلبه ی احزان شدن بس است
گریه، فراق، گریه، فراق، این چه رسمی است؟
دیگر بس است این همه گریان شدن بس است
موی سپید و بخت سیاه مرا ببین
دیگر بیا که بی سر و سامان شدن بس است
تا کی گناه پشت گناه ایّها العزیز؟
تا کی اسیر لذّت عصیان شدن ... بس است
خسته شدم از این همه بازی روزگار
مغلوب نفس خاطی و شیطان شدن بس است
سر گرم زندگی شدنم را نگاه کن
بر سفره های غیر تو مهمان شدن بس است
یک لحظه هم اجازه ندادی ببینمت
گفتی برو که دست به دامان شدن بس است
باشد قبول می روم امّا دعای تو ...
در حقّ من برای مسلمان شدن بس است
دست مرا بگیر که عبدی فراری ام
دست مرا بگیر، گریزان شدن بس است
اِحیا نما در این شب اَحیا دل مرا
دل مردگی و این همه ویران شدن بس است
آقا بیا به حقّ شکاف سر علی
از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است

محمد فردوسی
نگران نباشید
خدا هیچگاه اشک هایمان را نادیده
و دعاهای مان را ناشنیده نخواهد گرفت
و هرگز در برابر رنج هایمان سکوت نخواهد کرد
او می بیند ،
می شنود
و به دادمان خواهد رسید !
با یکی از علمای اهل معنا ، یکی از فدائیان حجه ابن الحسن ارواحنا فداه ، عزیزی که چشمهای ظریفش با اشک فراق و سوز جدائی سرخ شده و جز فریاد از درد فراق او بلند نمی شود به حرم مطهر امیر المومنین علیه السلام می رویم .
او یک شب در کنار مرقد مطهر حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام می فرمود :
یکی از علماء بزرگ در نجف اشرف در سالهای اخیر تشرفی به محضر مقدس آن حضرت داشته که جریان تشرفش را چنین نقل نموده است:
حرم مطهر خلوت بود و من در اطراف ضریح مشغول زیارت بودم. ناگهان متوجه شدم آقای بزرگواری در حال مناجات با خدای خویش است و دعایی سوزناک و منقلب کننده بر زبانش جاری است و چنین می گوید:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم هذا دینک اصبح باکیا لفقد ولیک فصل علی محمد وآل محمد وعجل فرج ولیک رحمة لدینک، اللهم هذا دینک اصبح باکیا لفقد ولیک فصل علی محمد وآل محمد وعجل فرج ولیک رحمة لکتابک،اللهم وهذه اعین المومنین اصبحت باکیة لفقدت ولیک فصل علی محمد وآل محمد وعجل فرج ولیک رحمة للمومنین.
یعنی :
(پروردگارا! این دین تو است که اکنون بخاطر گوشه نشینی و غیبت ولیت ( امام زمان علیه السلام ) گریان شده، پس خدایا رحمت خاص خود را بر محمد و آل محمد نازل فرما و در ظهور آن حضرت عجله کن تا به دینت رحم کرده باشی و ان را از غربت به در آوری.
پروردگارا ، این قرآن تو است که اکنون در فراق ولیت (حجه ابن الحسن علیه السلام ) گریان شده ، پس رحمت خاص خود را بر محمد و آل محمد فرو ریز و در ظهور آن حضرت شتاب کن تا به کتابت رحم کرده باشی.(و غبار غم از چهره آن بزدایی ).
ای محبوبم، ای پروردگار مهربان و این چشمهای مؤمنین است که در فراق ولیت (امام زمان علیه السلام )گریان شده، پس صلوات و رحمت بی پایانت را بر محمد و آل محمد فرو ریز و در فرج آن حضرت تعجیل کن تا به مؤمنین رحم کرده باشی. پروردگارا ، رحمت خاص خود را بر محمد و آل محمد فرو ریز.
من وقتی این جملات را شنیدم ، منقلب شدم ، برگشتم ببینم این آقای بزرگوار که بود که چنین با خدای خود راز و نیاز و چنین انقلابی عظیم در کشور دل بر پا می کند ،(با آنکه چند نفری بیشتر در حرم نبودند و حتی از آنطرف ضریح هم می توانستم ببینم اگر او به طرفی می رود ) به کجا رفته است ، در عین حال مثل اینکه او به یکباره ناپدید شود ، هر چه بدنبالش در همان چند لحظه گشتم اثری از او نیافتم و فهمیدم مولایم حضرت بقیه الله ارواحنا فداه را زیارت کرده ام .
در وادی حیــرانـــــــــــــــی
در هــــــــــــوای بارانــــــــــــــی
به دلم افتاده نزدیکـــــــــــــــ است
فصل رویــــــــــــش ایمـــــــــــــــــــانی
به دلـــــــــــم افتاده می آیـــــــــــــــــــــــد
مــــــردی از جنـــــــــــــس نــــــــــور ، نورانی ...

عکاسی از دخترکی دستفروش که زیر باران گل می فروخت عکسی گرفت…
آن عکس بهترین عکس سال شد…
عکاس بهترین عکاس سال شد و جایزه گرفت…
کتابی درمورد آن عکس نوشته شد…
نویسنده اش بهترین نویسنده شد و جایزه ای گرفت…
از آن کتاب فیلمی ساخته شد…
آن فیلم پر بیننده ترین فیلم شد…
تمام عوامل سازنده آن فیلم جوایزی گرفتند و تحسین شدند…
ولی آن کودک دستفروش هنوز دستفروشی می کند !!!!!
"دنیای ما این چنین است"
♥ بیایید عوضش کنیم ♥
خدایا ســــلام؛
ما بیـــــدار شدیم؛
سرحالیم؛
امیــد داریم؛
و می خندیم….
اینهــــا همه از کرم توست…
شکــــر….
خدایا یه خواهش
مثل همیشه که حواسماڹ نبود و
هوایماڹ را داشتی…
سلامتی و سربلندی عطا کن؛
و یادماڹ بده عاشق باشیم
و درمانده نشویم
که به وجودت سخت نیازمندیم…
آمیـــــــــــــــــــــــــــــن…
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد
دعای مادرت زهرا بگیرد
آقا بیا تا با ظهور چشم هایت
این چشم های ما کمی تقوا بگیرد
درسته ربطی به موضوع وبم نداره...اما انسانیت چیزیه که به همه ربط داره!
و این که هنوز در وجود کسانی عطر و بویی از سرشت خدایی شان هست ادمو به وجد میاره در این دنیایی که اکثرا انسانیت دیگه به قول بعضی ها خریدار نداره!
اما هستن کسانی که هرچقد هم مقامشون بالا بره باز هم میدونن که بالاترینٍ بالاترین خداست.... و هدف از زندگی و افرینش رو خوب به جا میارن!
این یک صحنه از فیلم هالیوودی نیست .
این مردان شیشه پاک کن های بیمارستان کودکان مبتلا به سرطان در شهر پیتزبورگ آمریکا هستند .
وقتی بچه ها از پنجره به بیرون نگاه می کنند و قهرمانهای افسانه ای خود را می بینند
که در حال شستشوی شیشه های اتاقشان هستند، لحظه ای که لبخند بر لبانشان می نشیند ، برای این مردان کافیست .
انسان و انسانیت هنوز زنده است!
خدایا شکرت...شکرت که هنوز انسانیت هست هرچند کمیاب و نادر... شکرت خدا
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم،
برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟
خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد!
اما، مادرم، در حالی که موهای مراخشک می کرد
گفت: امان از باران بی موقع…
این است معنی مادر...
فدایت شوم مادر!
خدایا شکرت...
این جمعه هم گذشت و نیامد نگار ما
این جمعه هم نشد گرهای وا ز کار ما
هر عصر جمعه داغ دلم تازه میشود
بی تو چه سخت میگذرد روزگار ما
بی تو بهار بوی طراوت نمیدهد
بی تو شده شبیه زمستان بهار ما
شرمندهایم پیش دو چشم ترت شده
غرق گناه کوچه به کوچه دیار ما
عمرم اگر به صبح ظهور تو قد نداد
ای کاش خاک کوی تو باشد مزار ما
آقا چه میشود که در این روضهها شود
یک عصر جمعه مسجد سهله قرار ما
اللهم عجل لولیک الفرج!
روشنى عالم از نور حضرت زهرا (س)
ابن مسعود نقل مىكند كه،
ديدم على بن ابی طالب عليه السلام را كه مشغول نماز است و در ركوع و سجودش مىگويد: «اللهم بحق محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم عبدك، اغفر للخاطئين من شيعتى»
پروردگارا، به حق بنده ى مقربت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم خطاكاران از شيعيان مرا ببخش.
از نزد او خارج شدم و به محضر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم شرفياب شدم. ايشان را در حال نماز يافتم. ديدم كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم در نماز خود مىگويد:
«اللهم بحق على عليه السلام عبدك اغفر للخاطئين من امتى»
خداوندا، خطاكاران از امت مرا، بحق على عليه السلام بنده ى مقربت ببخش.
از آنچه ديده بودم، در من وحشت و ترديد بزرگى ايجاد شد. وقتى نماز رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به پايان رسيد، خطاب به من فرمودند:
اى پسر مسعود، آيا كافر شدى بعد از آنكه ايمان آورده بودى؟
عرض كردم، ابداً چنين نيست يا رسول اللَّه، بلكه ديدم على عليه السلام را كه خداوند را به حق شما طلب مىكرد و شما را ديدم كه خدا را به حق على عليه السلام مىخوانديد.
پس ترديد كردم كه كداميك از شما نزد خداى عزوجل برتريد.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمودند: اى پسر مسعود، بنشين.
پس من در مقابل، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم نشستم.
آن حضرت فرمودند: «ان اللَّه خلقنى و علياً من نور قدرته قبل ان يخلق الخلق بالفى عام اذ لا تسبيح و لاتقديس.»
خداوند من و على عليهالسلام را از نور عظمت و بزرگى خود خلق كرد: هزار سال قبل از آنكه ساير خلائق را بيافريند. زمانى كه هيچ تسبيح و تقديسى وجود نداشت.
«ففتق نورى، فخلق منه السموات و الارضين و انا و اللَّه اجل من السماوات و الارضين.»
پس نور مرا شكافت و از نور من آسمانها و زمين را آفريد به خداى تبارك و تعالى قسم كه من از آسمانها و زمين برترم.
«وفتق نور على بن ابىطالب عليهالسلام فخلق منه العرش و الكرسى و على بن ابىطالب عليه السلام و اللَّه افضل من العرش و الكرسى»
و چون نور على عليه السلام را منتشر ساخت عرش و كرسى از نور او خلق گرديد؛ به پروردگار قسم كه على عليه السلام از عرش و كرسى افضل است.
«و فتق نور الحسن عليه السلام فخلق منه اللوح و القلم و الحسن عليه السلام و اللَّه افضل من اللوح و القلم».
سپس نور حسن عليه السلام را باز كرد و لوح و قلم از نور حسن عليهالسلام به وجود آمد و به خدا قسم كه حسن عليه السلام از لوح و قلم نيز برتر است.
«وفتق نور الحسين عليه السلام فخلق منه الجنان و الحور العين و الحسين عليه السلام و اللَّه افضل من الحور العين.»
و چون هستى را از نور حسين عليه السلام معطر كرد، بهشت و حوريان زيباروى از نور او پديدار گشتند؛ واللَّه حسين از حورالعين برتر است.
«ثم اظلمت المشارق و المغارب فشكت الملائكه الى اللَّه تعالى ان يكشف عنهم تلك الظلمه فتكلم اللَّه جل جلاله كلمه فخلق منها روحا ثم تكلم بكلمه فخلق من تلك الكلمه نورا فاضاف النور الى تلك الروح و اقامها مقام العرش فزهرت المشارق و المغارب فهى فاطمه الزهراء عليه االسلام و لذلك سميت الزهراء لان نورها زهرت به السماوات.»
سپس همه ى هستى از شرق تا به غرب تاريك ماند.ملائكه بر پروردگار از آن همه تاريكى و ظلمت شكايت كردند و خواستند كه پروردگار تاريكى را از ايشان برطرف كند. پروردگار در اجابت خواسته ى آنان كلمه اى فرمود، از آن كلمه روحى خلق گرديد، سپس كلمه اى ديگر فرمود و از آن كلمه نورى خلق شد پس آن نور را به آن روح اضافه كرد و آن را در بلندترين مكان عرش قرار داد. همه ى عالم از شرق تا به غرب نورانى شد. آن روح آميخته به نور خلق شده از لطف پروردگار كسى نيست، جز فاطمه زهرا عليه االسلام و به همين دليل او را زهرا عليه االسلام ناميدند زيرا نورش آسمانها را روشن ساخت.
در ادامه ى اين روايت زيبا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم مىفرمايند:
«يابن مسعود اذا كان يوم القيامه يقول اللَّه جل جلاله لى و لعلى ادخلا الجنه من شئتما و ادخلا النار من شئتما و ذلك قوله تعالى (القيا فى جهنم كل كفار عنيد) فالكافر من جحد نبوتى و العنيد من جحد بولايه على بن ابىطالب عليهالسلام و عترته و الجنه لشيعته و لمحبيه.»
اى پسر مسعود، چون روز قيامت فرارسد، پروردگار به من و على عليه السلام مىفرمايد: هركس را كه مىخواهيد به بهشت داخل كنيد و به جهنم بفرستيد هركس را كه مىخواهيد. و اين قول پروردگار در قرآن مجيد است كه (القيا فى جهنم كل كفار عنيد) (1)
هر كافر متكبر لجوج را به جهنم افكنيد پس كافر كسى است كه از نبوت من سرپيچى كند و عنيد كسى است كه از ولايت على بن ابىطالب عليه السلام و عترتش و محبت كردن به شيعيان و دوستانش سر باززند. (2)
و در روايت ديگرى است كه:
خداوند نور پنج تن را از نور عظمتش آفريد، و آسمان و زمين را از نور پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و عرش و كرسى را از نور على عليه السلام و لوح و قلم را از نور حسن عليه السلام و حورالعين را از نور حسين عليهالسلام آفريد. مشرق و مغرب عالم در ظلمت و تاريكى بود. فرشتگان از اين ظلمت به خدا شكايت كردند و خدا را به اين انوار قسم دادند كه ظلمت را بردارد.
اين بود كه خداوند روح و نور فاطمه عليه االسلام را آفريد، و مشرق و مغرب آفرينش روشن شد.
1- سوره ى مباركه ى ق، آيه ى 24.
2- بحارالانوار، ج 40، ص 43.
اي بهشت قرب احمد (ص) فاطمه(س)
ليله قدر محمد (ص) فاطمه(س)
اي سه شب بي قوت واز قوت تو سير
هم يتيم و هم فقير و هم اسير
وحي بي ايثار تو كامل نشد
هل اتي بي نان تو نازل نشد
مدح تو كي با سخن كامل شود
وحي بايد بر قلم نازل شود
اي كه در تصوير انسان زيستي
كيستي تو كيستي تو كيستي
از شب ميلاد تاآخر نفس
مصطفي (ص) يك دست را بوسيد و بس
آن هم اي دست خدا دست تو بود
اي برآن لبها و دست تو درود
عقل كل از كل هستي شد جدا
تا چهل شب كرد خلوت با خدا
اين چهل شب در سرش شور تو بود
بهر استقبال از نور تو بود
اي كه از سر تا به پا پيغمبري
بلكه هم پيغمبري هم حيدري
تو رسول الله (ص) شويت بوالحسن (ع)
هر سه يك جانيد با هم در سه تن
بس تويي اي عرش حق را قائمه
هم محمد (ص) هم علي (ع) هم فاطمه (س)
بايد اينجا لب فرو بست از بيان
روز محشر قدر تو گردد عيان
صحنه محشر همه پابست توست
اختيار نار و جنت دست توست
مهر تو روز قيامت هست ماست
ريشه هاي چادرت در دست ماست
روز محشر كار ما با فاطمه (س) است
نقش پيشاني ما يا فاطمه (س) است
از كرامت بر جبين ما همه
ثبت كن هذا محب الفاطمه (س)
میلاد جگر گوشه و ریحانه باغ نبی اکرم بانوی دو عالم فاطمه زهرا (س)
را به پیشگاه مقدس یوسف غریبش در این جمعه ی عیدی که باز بی او گذشت تبریک می گوییم.
جبریل به عرش نقش کوثر زده است
طوبی گل تسبیح به پیکر زده است
از خانه ی کوچک محمد امشب
خورشید زمین و آسمان سر زده است . . .
بر مقدم دختر پیمبر صلوات
بر چشمه ی پاک حوض کوثر صلوات
بر محضر حضرت محمد تبریک
بر مادر شیعیان حیدر صلوات
ولادت حضرت فاطمه سلام الله علیها مبارک
چگونه فراموشت كنم كه هميشه به يادم بوده اى،
و چگونه از تو غافل شوم كه تو نگهبانم هستى،
خداى من دستم را به دامن كرمت آويختم، و براى رسيدن به عطايت سفره آرزويم را گستردم،
مرا به خلوص توحيدت خالص كن، و از بندگان برگزيده ات قرار ده،
اى آنكه هر گريزانى به او پناه مى جويد،و هر جويندهاى به او اميد مبندد،
اى بهترين اميدبخش،اى كريم ترين خوانده،
اى آن كه پرسنده اش برگردانده نشود، و آرزومندش محروم نگردد،
اى آنكه در رحمتش به روى خوانندگان باز است، و پرده درگاهش براى اميدواران گشوده است،
از تو می خواهم به بزرگواريت كه ببخشى
از عطاى خود بر من آنچنان كه ديده ام به آن روشن شود،
و از اميد به تو سرشارم سازى به اندازهاى كه نهادم آرامش يابد،
و از يقين آنچنان بر من منّت نهى كه با آن ناگواري هاى دنيا را برايم آسان نمايى،
و با آن از ديدگانم و دلم پرده هاى نابينايى را برگيرى به مهربانیت اى مهربانترين مهربانان.
قسمتی از مناجات الراجین امام سجاد(ع) - مناجات خمسه عشر-مفاتیح الجنان
یکی بهم گفت: میری بهشت؟
گفتم: نه اونجا فقط جای مادرمه…
گفت: نمیخوای کنار مادرت باشی؟
گفتم: این دنیاشو گرفتم نمیخوام تو بهشت هم شب و روزش حواس به من باشه
کاش فقط یه روز مادرم برای خودش زندگی میکرد…
از امروز یک هفته به میلاد دخت نبی فاطمه زهرا (س) و روز مادر مانده
میخوام این روز عزیز را به همه مادران و زنان تبریک بگویم!
به امید سلامتی همه ی مادران...

...قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ
أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ ۚ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ.
...بگو: «[هان] چه تصور مىكنيد، اگر خدا بخواهد صدمهاى به من برساند؛
آيا آنچه را به جاى خدا مىخوانيد، مىتوانند صدمه او را برطرف كنند؛
يا اگر او رحمتى براى من اراده كند آيا آنها مىتوانند رحمتش را بازدارند؟»
بگو: «خدا مرا بس است. اهل توكّل تنها بر او توكّل مىكنند.»
سوره زمر-آیه
یادمـــــان باشد اگر تنگـــــی ِدل غوغـــــا کرد،
مهـــــــدی ِفاطمه تنهاست، از او یـــاد کنیــم ...
ﺍﻟﻠّﻬﻢ ﻋﺠّﻞ ﻟﻮﻟﯿّﮏ ﺍﻟﻔﺮﺝ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شما را نمی دانم
اما من دلم روشن است
به تمام اتفاقهای خوب در راه مانده
به تمام روزهای شیرین نیامده
به لبخندی که یک روز بر دلمان می نشیند
به اجابت شدن دعاهایمان
به فرج مولایمان
به برآورده شدن آرزوهایمان
به محو شدن غم های دیرینه مان
من دلم روشن است!
اللهم عجل لولیک الفرج
....
به امید این روز ...

هر جمعه به جاده آبي نگاه مي كنم
و در انتظار قاصدكي مي نشينم كه قرار است خبر گامهاي تو را براي من بياورد،
گامهاي استوار و دستهاي سبزت را.
اگر بيايي، چشمهايم را سنگفرش راهت خواهم كرد.
تو مي آيي و در هر قدم،
شاخه اي از عاطفه خواهي كاشت و قاصدكي را آزاد خواهي كرد.
تو مي آيي و روي هر درخت پر شكوه لانه اي از اميد
براي كبوتران غريب خواهي ساخت.
صداي تو، بغض فضا را مي شكافد.
فضاي مه آلودي كه قلب چكاوكها را از هر شاخه درختش آويزان كرده اند.
تو با دستهايت بر قلبهاي شقايق ها رنگ سبز اميد خواهي زد
و با رنگ پر معناي دريا خواهي نوشت:
" به نام خداي اميدها"!
حضرت فاطمه (س) از پدرشان پیامبر اکرم(ص) در مورد افرادی که نسبت به نماز بی توجه هستند و آن را سبک می شمارند، سوال کردند.
حضرت فرمودند: "یا فاطمه هرکس از مردان و زنان نماز را سبک شمارد، خداوند او را به پانزده بلا مبتلا میسازد؛ شش در دنیا، سه در هنگام مرگ، سه در قبر و سه هنگام خروج از قبر.
اما بلاهائی که در دنیا به آن ها مبتلا می شود:
1- خداوند، خیر و برکت را از عمر او برمى دارد.
2- خداوند، خیر و برکت را از روزى اش برمى دارد.
3- خداوند، نشانه صالحان را از چهره او محو مى فرماید.
4- در برابر اعمال صالحی که انجام داده، اجر و پاداش به او داده نمى شود.
5- دعاى او به سوى آسمان بالا نمى رود و مستجاب نمى گردد.
6- هیچ بهره اى در دعاى بندگان شایسته خدا نداشته و مشمول دعاى آنان نخواهد بود.
و بلاهائی که در موقع مرگ دامن او را می گیرد:
1- با ذلت و خواری از دنیا میرود.
2- گرسنه جان میدهد.
3- تشنه جان میدهد (اگرچه تمام آبهای دنیا را بنوشد).
بلاهائی که در قبر به آن مبتلا می شود:
1- خداوند ملکی را بر او میگمارد تا او را شکنجه دهد.
2- در قبر در فشار شدیدی قرار می گیرد.
3- قبرش تاریک خواهد بود.
اما بلاهائی که در روز قیامت گرفتارش می شود:
1- خداوند ملکی را قرار می دهد تا او را با صورت بر روی زمین بکشد، درحالیکه خلایق به او نگاه می کنند.
2- در حسابش سخت گیری می شود.
3- خداوند با نظر لطف به او نمینگرد و او را پاک نمیگرداند و برای او عذابی دردناک است. "
میخواستم بابت هر گناهم شمعی روشن کنم
و سوختنش را ببینم و جهنم را یادآور شوم
اما آنقدر گناهانم زیاد بود که ترسیدم دنیا را به آتش بکشم
خدایا! بابت هر شبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم
و بابت هر صبحی که بی سلام به تو آغاز کردم .
به خاطر تمام ثانیه هایی که به یادم بودی و من به یادت نبودم ،
بابت هر دلی که شکستم ،
بابت تمام درهایی که کوبیدم و هیچ کدام در خانه ی تو نبود .
بابت هر گره که به دست تو وا شد و من به شانس نسبتش دادم
وهر گره که به دست خودم کور شد و تو را مقصر دانستم
مــرا بـبـخـش ...

آقا جان :من خيلي کوچکتر از آنم که بخواهم چيزي بگويم ولي مي خواهم حرف دلم را بشنويد...
مني که غرق در گناهم ولي با اين حال دلي دارم پر ز شور و شوق وصال ؛و رسيدن به آزادي.
آقا جان؛هواي شهرمان را دود و دم گناه گرفته، بوي غربت در کوچه هاي شهرمان پيچيده؛
دلهاي مردم شهر سياه شده ديگر اثري از دلهاي پاک نيست ديگر کسي به فکر ديگري نيست
گذشت آن زمان که همسايه به فکر همسايه اش بود و از تمام احوال او خبر داشت
ولي دريغ که اکنون همسايه، همسايه اش را نمي شناسد چه رسد که از احوال او جويا شود .
آقا جان؛ در اين شهر همه با هم غريبه اند،
هر کس سرش به کار خود است و در پي اندوختن متاع دنيا، همه در تلاش هستند ،
صبح تا شب به دنبال يک چيز مي دوند چيزي که در شهرمان حرف اول را مي زند،پول است.
آري پول است که ديگر حرفي براي کسي باقي نگذاشته است
و مردم براي بدست آوردنش از هيچ کاري دريغ نمي کنند
آنها حاضرند براي بدست آوردن پول دل ها را بشکنند،
قلب ها را به درد بياورند، زندگي ها را نابود کنند !
آقا جان؛ شرم مي کنم از گفتنش ولي ...
آنها حاضرند به خاطر بدست آوردن دنيا هر چيزي را از دست بدهند
حتي حاضرند قلب شما را به درد بياورند و دل شما را از دست بدهند
و کسي نيست تا به آنها بگويد: اي جاهلان لباس آخرت جيب ندارد اينها را براي چه اندوخته ايد؟
آقا جان؛ما همه به اميد روزي هستيم که شما بياييد و تمام پرده ها کنار رود
اللهم عجل لوليک الفرج
پسرک مادرش را در حال گریه دید. با پاهای کوچکش دوان دوان نزد او رفت و علت گریستنش را جویا شد.
مادرش به او گفت : زیرا من یک زن هستم .
پسر بچه گفت: من نمی فهمم
مادرش او را در آغوش گرفت و گفت : تو هیچگاه نخواهی فهمید
بعدها پسر کوچک از پدرش پرسید : چرا مادر بی دلیل گریه می کند
پدرش تنها توانست به او بگوید : تمام زن ها برای هیچ چیز گریه می کنند
پسر کوچک بزرگ شد و به یک مرد تبدیل گشت ولی هنوز نمی دانست چرا زن ها بی دلیل گریه می کنند
بالاخره سوالش را برای خداوند مطرح کرد و مطمئن بود که خدا جواب را می داند .
او از خدا پرسید : خدایا چرا زن ها به آسانی گریه می کنند؟
خدا گفت: زمانی که زن را خلق کردم می خواستم که او موجود به خصوصی باشد
بنابراین شانه های او راآن قدر قوی آفریدم تا بار همه دنیا را به دوش بکشد.
و همچنین شانه هایش آن قدر نرم باشد که به بقیه آرامش بدهد
من به او یک نیروی دورنی قوی دادم تا توانایی تحمل زایمان بچه هایش راداشته باشد
ووقتی آن ها بزرگ شدند توانایی تحمل بی اعتنایی آن ها را نیز داشته باشد
به او توانایی دادم که در جایی که همه از جلو رفتن ناامید شده اند او تسلیم نشود و همچنان پیش برود .
به او توانایی نگهداری از خانواده اش را دادم حتی زمانی که مریض یا پیر شده است بدون این که شکایتی بکند
به او عشقی داده ام که در هر شرایطی بچه هایش را عاشقانه دوست داشته باشد حتی اگر آن ها به او آسیبی برسانند.
به او توانایی دادم که شوهرش را دوست داشته باشد و از تقصیرات او بگذرد و همیشه تلاش کند تا جایی در قلب شوهرش داشته باشد.
به او این شعور را دادم که درک کند یک شوهر خوب هرگز به همسرش آسیب نمی رساند اما گاهی اوقات توانایی همسر ش را آزمایش می کند
وبه او این توانایی را دادم که تمامی این مشکلات را حل کرده و با وفاداری کامل در کنار شوهرش با قی بماند
و در آخر به او اشک هایی دادم که بریزد .
این اشک ها فقط مال اوست و تنها برای استفاده اوست در هر زمانی که به آن ها نیاز داشته باشد.
او به هیچ دلیلی نیاز ندارد تا توضیح دهد چرا اشک می ریزد!
رسول خدا (ص) فرمود: همانا فاطمه عفت خویش را پاس داشت و خداوند متعال، نسل او را بر آتش حرام گرداند!
رسول خدا (ص) فرمود : سه گروه هرگز داخل بهشت نمی شوند :
1- کسی که نسبت به عفت ناموس خود بی تفاوت است .
2- زنی که خود را در لباس و حرکات و امور دیگر شبیه مرد سازد .
3- شرابخوار
گفتم حجاب : گفت دلت پاک باشد
گفتم فساد : گفت لذت ببر خدا بخشنده است
گفتم دل پاک چگونه موجب فساد میشود ؟ : سکوت کرد. . .
آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان!
قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران
آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان
دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان!
قصدم گلایه نیست، اجازه! نه به خدا!
اصلا به این نوشته بگویید «داستان»
من خسته ام از آتش و از خاک، از زمین
از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!
آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کویر
باران بیار و باز بباران از آسمان
اهل بهشت یا که جهنم؟ خودت بگو!
آقا اجازه! ما که نه در این و نه در آن!
«یک پای در جهنم و یک پای در بهشت»
یا زیر دستهای نجیب تو در امان!
آقا اجازه!....................!
باشد! صبور می شوم اما تو لااقل
دستی برای من بده از دورها تکان...
آقا اجازه! خستهام از این همه فریب
از های و هوی مردم این شهر نانجیب
آقا اجازه! پنجرهها سنگ گشتهاند
دیوارهای سنگی از کوچه بی نصیب
آقا اجازه! باز به من طعنه میزنند
عاشق ندیدههای پر از نفرت رقیب
«شیرین»ی وجود مرا «تلخ» میکنند
«فرهاد»های کینه پرست پر از فریب
آقا اجازه! «گندم» و «حوا» بهانه بود
«آدم» نمیشویم! بیا: ماجرای «سیب»!
باشد! سکوت میکنم اما خودت ببین ... !
آقا اجازه! منتظرند اینهمه غریب ....
شنیده ام که قرار است جمعه برگردی!
کدام جمعه؟
نمیشد اشاره می کردی…؟
فردی چند گردو به بهلول داد و گفت: بشکن وبخور و برای من دعا کن.
بهلول گردوها را شکست ولی دعا نکرد.
آن مرد گفت : گردوها را می خوری نوش جان ولی من صدای دعای تورا نشنیدم!
بهلول گفت : مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است!!
خوشبختی از آن كسی است كه در فضای "شكرگزاری" زندگی كند
چه دنيا به كامش باشد چه نباشد.
چه آن زمان كه ميدود و نميرسد
و چه آن زمان كه گامی برنداشته خود را درمقصد مي بيند.
چرا كه خوشبختی چيزی جز آرامش نيست.
لحظه هایتان آرام...
روزهایتان خدایی و پر از معجزه…
.: Weblog Themes By Pichak :.